کتاب ساعات و روایت عشق و مرگ
نویسنده:
راینر ماریا ریلکه
مترجم:
علی عبداللهی
امتیاز دهید
تایپی
راینر ماریا ریلکه از شاعران بزرگ قرن بیستم اروپا و ادبیات آلمان است . و درپراگ زاده شد و در برلین تحصیل کرد . ریلکه معتقد بود که شعر وسیله ای برای بیان احساسات نیست . بلکه ابزرای برای بیان تجربه های درونی است . موسیقی کلام موجود در شعر ریلکه را تنها با خوانش آثار او به زبان اصلی می توان دریافت . در مجموعه" کتاب ساعات " او در مورد خدا سخن می گوید. خدایی که در همه مظاهر هستی وجود دارد. اما انسان به دلیل اینکه از عالم معنا گسسته است ُ صدای او را به زحمت می شنود
کتاب ساعات یقینا گونه ای کار شاعرانه ی ملهم از روح دوران نیز هست که در قالب شعر احساسی- مکاشفه ای و اندیشمند از فلسفه ی نیچه و وا کاوی اش در زندگی تاثیر بسیار گرفته است. یقین وحدت وجودی به زندگی که از جانب ریلکه از منظری عارفانه در قالب «خداوند» بیان می شود: برای سراینده نه تنها مبدل به معضلی برای خود یابی و جستجوی «من» خود او می شود بلکه معضل زبان در بیان جستجوی شاعر در پی خود نیز هست. البته در کتاب ساعات آن تردید اساسی وضوح تمام بیان می شود، اما در آغاز اثر، ریلکه این معضل را بن مایه ی خود قرار می دهد و می کوشد بی واسطه بر «من» خود، چنانکه بر سرشت خداوند، فایق آید .ریلکه با باز گشودن دیالوگی بی پایان بین من و طرف مقابلش یعنی خداوند، سعی می کند بی تابی های جانش را نشان بدهد، در خلال این گفتگوی صریح هر مشخصه . برچسبی از پیش ساخته بر طرفین از میان برداشته می شود. «من» شاعرانه همچون طرف گفتگویش گسسته و چند پاره است و در قالب شخصیتهای گوناگون، همانند «آن ژرفایی»، «آن تمناگر مضطرب»، «آن تاریک ترین»، «آن نانمودنی بزرگ»، «سلطان سرزمین روشنایی»، و گاهی در چیزی تشریفاتی و تزیینی همانند«خدای یوگنداشتیل» ظاهر می شود. که در این میان نگاره ی خدایی «شونده» و «رو در تکامل» نیز هست که ریلکه در اینجا طرح اش می افکند. آن خدایی که در سرشتش برای شاعر چیزی ناگفتنی می ماند: «چکامه های بسیاری دارم، که نمی خوانمش.»
فرم کتاب ساعات با فراز و فرودها و تفاوتهایی که در بند بند آن به چشم می خورد، با ناپایداری و پویایی منطق زبان گفتار مطابقت دارد. ریلکه با قافیه های متعدد و تغییراتی که در بندهای شعر می دهد، با قافیه های درونی و شلنگ اندازی با کلمات و جابجایی تقدم و تأخر معنا، جناس ها . تداعی ها؛ موسیقی وسواس آمیز و نیرومندی در سطرها بوجود می آورد، که بعدها از مشخصه های شعر ریلکه نیز می شود. همان که گاهی در قالبی آشنا و دریافتنی برای توده ی مردم بیان می شود و گاهی به خاطر نمایشی و ساختگی جلوه کردنش انتقادهای شدیدی با خود به همراه می آورد و شعر ریلکه را با توجه به سهولتش و نقصان پتانسیل ستیز و تنافر در زمره ی آثار تمام عیار مدرن قرار نمی دهد. تأویل وحدت وجودی ریلکه از جهان در آثارش بسیار قوی تر از وجهه ی فرم آن نمود می یابد خصیصه ای که بعدها در آثار پخته ترش از میان می رود.
بیشتر
راینر ماریا ریلکه از شاعران بزرگ قرن بیستم اروپا و ادبیات آلمان است . و درپراگ زاده شد و در برلین تحصیل کرد . ریلکه معتقد بود که شعر وسیله ای برای بیان احساسات نیست . بلکه ابزرای برای بیان تجربه های درونی است . موسیقی کلام موجود در شعر ریلکه را تنها با خوانش آثار او به زبان اصلی می توان دریافت . در مجموعه" کتاب ساعات " او در مورد خدا سخن می گوید. خدایی که در همه مظاهر هستی وجود دارد. اما انسان به دلیل اینکه از عالم معنا گسسته است ُ صدای او را به زحمت می شنود
کتاب ساعات یقینا گونه ای کار شاعرانه ی ملهم از روح دوران نیز هست که در قالب شعر احساسی- مکاشفه ای و اندیشمند از فلسفه ی نیچه و وا کاوی اش در زندگی تاثیر بسیار گرفته است. یقین وحدت وجودی به زندگی که از جانب ریلکه از منظری عارفانه در قالب «خداوند» بیان می شود: برای سراینده نه تنها مبدل به معضلی برای خود یابی و جستجوی «من» خود او می شود بلکه معضل زبان در بیان جستجوی شاعر در پی خود نیز هست. البته در کتاب ساعات آن تردید اساسی وضوح تمام بیان می شود، اما در آغاز اثر، ریلکه این معضل را بن مایه ی خود قرار می دهد و می کوشد بی واسطه بر «من» خود، چنانکه بر سرشت خداوند، فایق آید .ریلکه با باز گشودن دیالوگی بی پایان بین من و طرف مقابلش یعنی خداوند، سعی می کند بی تابی های جانش را نشان بدهد، در خلال این گفتگوی صریح هر مشخصه . برچسبی از پیش ساخته بر طرفین از میان برداشته می شود. «من» شاعرانه همچون طرف گفتگویش گسسته و چند پاره است و در قالب شخصیتهای گوناگون، همانند «آن ژرفایی»، «آن تمناگر مضطرب»، «آن تاریک ترین»، «آن نانمودنی بزرگ»، «سلطان سرزمین روشنایی»، و گاهی در چیزی تشریفاتی و تزیینی همانند«خدای یوگنداشتیل» ظاهر می شود. که در این میان نگاره ی خدایی «شونده» و «رو در تکامل» نیز هست که ریلکه در اینجا طرح اش می افکند. آن خدایی که در سرشتش برای شاعر چیزی ناگفتنی می ماند: «چکامه های بسیاری دارم، که نمی خوانمش.»
فرم کتاب ساعات با فراز و فرودها و تفاوتهایی که در بند بند آن به چشم می خورد، با ناپایداری و پویایی منطق زبان گفتار مطابقت دارد. ریلکه با قافیه های متعدد و تغییراتی که در بندهای شعر می دهد، با قافیه های درونی و شلنگ اندازی با کلمات و جابجایی تقدم و تأخر معنا، جناس ها . تداعی ها؛ موسیقی وسواس آمیز و نیرومندی در سطرها بوجود می آورد، که بعدها از مشخصه های شعر ریلکه نیز می شود. همان که گاهی در قالبی آشنا و دریافتنی برای توده ی مردم بیان می شود و گاهی به خاطر نمایشی و ساختگی جلوه کردنش انتقادهای شدیدی با خود به همراه می آورد و شعر ریلکه را با توجه به سهولتش و نقصان پتانسیل ستیز و تنافر در زمره ی آثار تمام عیار مدرن قرار نمی دهد. تأویل وحدت وجودی ریلکه از جهان در آثارش بسیار قوی تر از وجهه ی فرم آن نمود می یابد خصیصه ای که بعدها در آثار پخته ترش از میان می رود.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی کتاب ساعات و روایت عشق و مرگ
گوش هایم را ببر، می توانم بشنومت
بی پا می توانم به سویت بپویم و بی دهان نیز میتوانم بخوانمت
بازو هایم را ببر، تنگ در برت می گیرم، با دلم چنان که با دستانم
قلبم را از تپیدن باز دار مغزم خواهد تپید
و اگر در مغزم آتش افکنی تو را در خونم خواهم برد
برخی از سرودهها و داستانهای ریلکه توسط مترجمانی چون شرفالدین خراسانی، پرویز ناتل خانلری و علی عبداللهی به فارسی ترجمه و منتشر شدهاست.
پرویز ناتل خانلری در سال ۱۳۲۰ اثری با عنوان «نامههایی به شاعری جوان» را ترجمه کرد. تا کنون، آثار وی به دفعات به فارسی برگردانده شده است. علاوه بر این اثر تا کنون رمان «دفترهای مالده لائوریس بریگه» به ترجمهٔ مهدی غبرائی، ترجمهٔ گزیدهای از اشعار وی در «کتاب شاعران» (مراد فرهادپور و یوسف اباذری) و همچنین مجموعهای از آثار وی به قلم علی عبداللهی از این شاعر به فارسی برگردانده شدهاند
همه شب در دل اين بستر
جانم آن گمشده را جويد
زينهمه كوشش بی حاصل
عقل سرگشته به من گويد
ترجمه : نفیسه نوابپور
« آرامش »
بعد از اینکه تمام روز باد میوزد
شب در آرامشی ابدی
چون نگاری رام در میرسد.
همه چیز آرام میشود، پاک...
نور و طلا در افق میانبارد
نقش برجستهی زیبای ابرها.
ترجمه : محسن عمادی
« اندوه »
همهچیزی دور است
و دیرزمانیاست که رفتهاست.
خیال می کنم که ستارهای
که بر فراز من چشمک میزند
یک میلیون سال است که مردهاست.
خیال میکنم در ماشینی که گذشت
اشکهایی بود و جیزی موحش گفته شد.
ساعتی دست از تیکتاک در خانه بر داشت
در طول راه...
این حکایت کی آغاز شد؟
میخواهم از قلبم بیرون بپرم
و زیر آسمان بی شمار قدم بزنم.
میخواهم دعا کنم.
و بیشک از همهی ستارگانی که دیرزمانی پیش،
نابود شدند
یکی هنوز زندهاست.
گمان می کنم می دانم که کدامشان است.
کدامشان، در پایان نورافشانی خود در آسمان
چون شهری سفید برجای میماند.
ترجمه : محسن عمادی
« انتظار »
زندگی در حرکت آهسته
دل در جريانی معکوس
اميدی نصفهنيمه
در يک آن، بسيار و اندک.
قطاری که ناگاه
میايستد بیهيچ ايستگاهی در حوالی
ژيغژيغاش را میتوان شنيد و
از خط بيرون رفتن کوپه را.
درب،
به عبث خيال میکنيم باد می وزد،
احساس میکنيم که چمن های رسيده را به جنبش در میآورد.
اين توقف،
چمنها را در خيالمان ساختهاست.